شاهــــــــــین جونشاهــــــــــین جون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره
شرویـــــــــن جونشرویـــــــــن جون، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

شاهیــــــــن ، شرویـــــــــن شاهزاده های خونه ما

32 ماهگی پسر خونه

1394/7/12 14:32
نویسنده : مامان شیما
1,861 بازدید
اشتراک گذاری

یک شنبه(12 مهر): یک ماه دیگه با تموم شیرین کاریها و شیطنتهای پسر خونه تموم شد و ما فقط شاهد بزرگتر شدن فسقل خان هستیممحبت

عاشق صحبت کردنشم. اینقدر نـــــاز و بچگونه حرف میزنه که روزی 100 بار قورتش میدم... اومده میگه : مامانی من مریض شدم بعد خودش بلافاصله جواب میده: خدا نکنـــــــه، دشمنت بمیره ...  به بابایی میگم خسته شدم، سریع جواب میده: خســــته نباشـــــی...  میگیم شاهین چ خبر؟ میگه: سلامتـــــــــی ...  مامانی بهت چی میگه؟ عـــــــــاشقتم.... بابایی چی میگه ؟ لــــــپ بابا...

قبلا اعدادو از 1 تا 10 میشمارد الان دیگه تا 20 بلده بشماره بوس

روزهای هفته رو به ترتیب میگه بوس

شعر حسنی رو تا اخر بامن همخونی میخونه ،دو صفحه اولو کامل میخونه ،باقی شعرو باهم میخونیمبوس

میگه بزرگ شدم میخوام  دکتر. مهندس. خلوان(خلبان)  بشم بوس

از محیط بیمارستان میترسه گریه میکنه، مریض شده میخوام ببرمش دکترمیگه: دکتر که ترس نداره... تا اومدم  به زبون بچگونه واسش توضیح بدم که دکتر چیکار میکنه ، خیلی شیک و حرفه ای گفت میدونم دکتر معاینه میکنه تعجب بعدش میگه دکتر درس خونده مهندس شده خنده

بوی سیگار از بیرون اومده میگه بوی چی میاد؟ من بو رو احساس میکنم بوس قربون اون احساست بشم عزیز دلم بغل

تبلت و موبایل دیگه واسش تکراری شده... احتیاج به یه محیط بزرگتر از جمله کامپیوتر داره... روزی 200 بار کامپیوترو خاموش روشن میکنه و در کنار همه این شیطونیها خیلی حرفه ای یاد گرفته تعجب میره تو  گوگل، وبلاگشو میاره عکسا رو یکی یکی نکاه میکنه. بعد از اپارات فیلمهای کلاه قرمزی و پت و مت رو دانلود میکنه نگاه میکنه تعجب خدایی هضم این یکی  دیگه  دشواره خندونک

یه روز صبح با حالت تعجب از خواب بیدار شد سریع یه نگاه به دستاش کرد هی میگفت نیست نیست گفتم چی نیست مامانی؟ گفت : خون، خون نیست... خیلی تعجب کرده بود چندبار دستاشو بالا پایین کرد گفت خون نیست. هی مدام تکرار میکرد پاک نمیشد. اما الان نیست... یه مقدار که گذشت ازش پرسیدم مامانی دیشب خواب دیده بودی گفت اره، بعد شروع کرد به تعریف کردن، کاشف به عمل امد گویا دیشب خواب دیده خورده ب دیوار دستاش خون اومده بعد هرکاری میکرده خون پاک نمیشده تعجبخسته عزیــــــز دلــــــم قربون اون خواب دیدنت بشم من که اینقدر بامزه واسم تعریف کردی... این اولین باری بود که شاهین خواب میدید و  واسمون تعریف کرد... بعدش دیگه تا شب 200 بار خوابشو واسه من و بابایی تعریف کردخندونک عاشقتـــــــــــــــم پسر خوشگلم بغلبوس

به لطف قصه های اخر شب که باید واسه شاهین بگم و اصرار دارن که قصه جدید بگو. هر چی بلد بودمو نبودم همه رو واسش تعریف کردم و از اونجایی که اصرار داره هرشب یه قصه جدید بگم از قوه تخیل کمک میگیرم و هر شب یه قصه جدید ابداع میکنم خندونک و اینگونه شد که مامان شیما در نوع خودش یک داستان نویس و قصه گو و رمان نویس  قهاری داره میشه گیج

عاشق عکس و ژست گرفتنه تا میخوام عکس بگیرم سریع مدل میگیره واسه خودش خنده

بقیه عکسهای این ماه ب روایت تصویر:

روستای کوهستانی چجا بازم مثل همیشه سرد و خنک

شکار لحظه ها توسط بابایی خندونک

یه سلفی از خودش

عشق شاهین سعداباد

پسندها (8)

نظرات (17)

مهسا مامی رها
15 مهر 94 15:59
خیلی خوردنی هستی شاهین جون... با تک تک عکس هات کیف می کنم خاله جون, سیر نمیشم از دیدنشون مخصوصا وقتی نوشته های مامانی و حرف های تو رو می خونم... حسابی ببوس پسرت رو شیما جون
گیلدا
15 مهر 94 20:58
عزیزم 32 ماهگیت مبارک پسر خوش تیپ و شیرین زبون
مامانی
15 مهر 94 22:25
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای عجب عکسایی مخصوصا اون سلفی شاهین جون دلموبرررررررررررررررد
مامان شیما
پاسخ
مرسی عزیز دلم هرکاری کردم وبلاگتون باز نشد برام
پرنی
20 مهر 94 0:38
سلااام کلی منتظر عکسای جدید بودم. ماشالا داره خوشگلتر میشه پسره شیرین. سلفیشم عالی بود. خیلی اون عکسو دوست داشتم. ببوسیدش
مامان شیما
پاسخ
مرسی عزیزم. خوشحالم وب ما رو دنبال میکنی
zahra
24 مهر 94 2:36
سلام عزیزم.ماشاالله به اقا شاهین خوشگل و خوشتیپ. حتما براش اسپند بریز رو اتیش عزیزم میشه بگید تم تولد وسایل نقلیه رو از کجا تهیه کردید من هر کجا میگردم پیدا نمیکنم.. خیلی خوشگل و باسلیقه بود همه چی.دست مامان و بابای شاهین جوون درد نکنه. ان شا اله تولد 120 سالگی زیر سایه ی شما و پدرشون.
مامان شیما
پاسخ
مامانی خیلی پسر نازی داری خدا حفظش کنه. وبلاگتونو دیدم اما متاسفانه نتونستم اونجا کامنت بزارم. میخواستم سوالتونو با تاخیر و شرمندگی زیاد جواب بدم تم تولد شاهینو خودم طراحی کردم و ایده هاشو از نت گرفتم... خوشحال شدم بهمون سر زدی
مامان رادمهر
29 مهر 94 2:01
شيما جان عكاسيت حرف نداره عاللللللللللليييييييييييييييييييي
فاطمه
30 مهر 94 10:56
32 ماهگيت مبارك گل پسر خوشگل وخوردني.
fateme
6 آبان 94 6:09
سلام ! عاشق پسرتون شدم مامان شیمای مهربون ! خدا نی نی نازتون رو حفظ کنه .. شما دعوتید به یک دورهمی ِ نوپای ِ خانومانه ! خوشحال میشم دعوتم رو بپذیرید ..
مریم
9 آبان 94 20:15
قربون خواب دیدن و حرف زدنای خوشمزت شاهین مو فلفلی
معصومه
9 آبان 94 23:27
ای جانم ماشالله خیلی باهوشه گل پسرتون خیلی خدا براتون حفظش کنه عزیزممممممم سلفی شو نیگا
مامان شیما
پاسخ
مرسی عزیزم. وبلاگتون باز نشد
مامانی
10 آبان 94 15:27
وای کم سعادتی مابود عزیزم مامانی تندتندعکس بذاراز پسری البته میدونم سرت شلوغه امابازم منتظرعکسای شاهین جون هستیم
مامان شیما
پاسخ
نمیتونم تو وبلاگ سبحان جون کامنت بزارم. کمممممممک
مامان دوقلوها
11 آبان 94 0:29
قربون اون شیرین زبونیات بشم خوشتیپ من
مامان نفیسه
11 آبان 94 8:55
عزیزم 32 ماهگیت مبارک پسر خوش تیپ
مامان آروین
12 آبان 94 8:39
سلام شیما جون. ماشا الله شاهین جون خیلی پسر زرنگیه. خدا حفظش کنه. عکسا هم مثل همیشه عالی بود.
امیر
15 آبان 94 23:34
سلام وب قشنگی داری به منم درباره وبم نظر بده
زهرا مامان ایلیا جون
27 آبان 94 20:50
شیرین عسل ناز خاله عکسهات عالیه
مامان شیما
پاسخ
مرسی زهرا جووووون
محجوب بانو♡♡آقاسید
17 دی 94 18:23
سلام عزیزم واقعا پسر نازی دارین من که عاشق کارهاش و شیرین بازی هاش شدم انشالله همیشه سلامت باشید