35 ماهگی بای بای پوشک
12 دی: اوایل این ماه با پروسه پوشک گیری اغاز شد، خیلی راحتتر از اون چیزی که فکرشو میکردم... از مدتها قبل تو روز پوشک نمیکردم فقط موقع خواب بعدازظهر و شب. اما یه شب که ما رفتیم خونه بابایی بابا امین ...و شاهین خونه مامانم شب اونجا موند، مامانم پوشکش نکرد . پسرم اولین شب، سربلند از امتحان بیرون اومد و این استارت پروژه بود از اون شب دیگه پوشک نشد...خیلی راحت با این قضیه کنار اومد و تا الان اصلا تو خواب جیش نکرده به جز 1 مورد که بلافاصله صبح زود از خواب بیدار شد شروع کرد ب معذرت خواهی که مامانی ببخشید حواسم نبود ، یادم رفت. ببخشید... الهی مامان فدات بشه عزیز دلم خوشبختانه همون یه بار بود و دیگه تکرار نشده...
5دی عمه جون شاهین بعد از 5 سال اومدن ایران . چند روزی میزبان عمه جون بودیم و بعد بهمراه عمه جون و پسرعمه ها رفتیم شمال و چند روزی در کنار خونواده بابا امین حسابی خوش گدشت... هرچند شاهین از همون فرودگاه با مامانم اینا رفت خونه مانی و حاضر نشد باهام بیاد خونه بابابزرگش...
صدای داخل هواپیما زیاد بود نیمی از مسیر دستهاش داخل گوشاش بود
برای اولین بار پسرم بمدت 10 روز دور از من و بابایی بود... این 10 روز خونه مانی به پسرم حسابی خوش گذشت و هر روز میبردنش بیرون... هروقت زنگش میزدیم حاضر نمیشد باهامون صحبت کنه... من و بابایی هم حسابی دلتنگش شده بودیم... حتی تولد بابا امین امسال بدون حضور شاهین بود که واقعا نبودنش تو خونه حس میشد... همش میگفتیم الان اگه شاهین بود 10 بار شمعو خاموش روشن میکرد و تولد تولد میخوند
ایلیا و امیرحسین پسرعمه های شاهین که اصلا اسباب بازیهاشو نمیداد بازی کنن و کلا این چند روز درگیر دعوا و گریه شاهین و ایلیا بودیم...
اشپزی کردن پا به پای مامانی تو اشپزخونه
عکسهای این پست بخاطر مشغله کاری و مسافرت و مهمونداری خیلی کم شد. با عرض پوزش از شاهین و دوستای گلم