شاهــــــــــین جونشاهــــــــــین جون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره
شرویـــــــــن جونشرویـــــــــن جون، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

شاهیــــــــن ، شرویـــــــــن شاهزاده های خونه ما

یازده ماهگی

1398/3/18 12:21
نویسنده : مامان شیما
647 بازدید
اشتراک گذاری

نفس مامان به این زودی 11 ماهت شد. باورم نمیشه چقدر زمان زود گذشت و کمتر از یک ماهه دیگه تولد یک سالگیتو باید جشن بگیریم...

این ماه خداروشکر بعد از گذشت چندماه نیم کیلو اضافه کردی و از حالت یکنواختی اومدی بیرون

از تغییرات خیلی بارز این ماه که کاملا مشهوده میتونم به سرپا ایستادنِ بدونِ کمک اشاره کنم. خیلی دوس داری بدون کمک گرفتن ازجایی خودتو نگه داری وقتی موفق میشی دست میزنی ذوق میکنی همه رو نگاه میکنی که تشویقت کنن و خودت با تشویق بقیه بیشتر هیجان زده میشی

اداهاتو کجای دلم بزارم خوشگـــــل مـــــن

از این ماه بهت شیرخشک اپتامیل دادم. احساس میکردم شیرم سیرت نمیکنه، خداروشکر استقبال کردی و دوست داری میخوری

کلمه های زیادی میگی و خیلی نامفهوم واسه خودت حرف میزنی ، همیشه تو حرفات اشاره به سقف(پنکه ) هم داری

بهت میگیم چشـــــات کــــــو ؟؟؟؟ اینطوری چشمک میزنی چشاتو بهمون نشون میدی

خیلی خیلی شیطونی همش باید دنبالت باشم خرابکاری نکنی، یه لحظه ازت قافل میشم میبینم کار دست خودت دادی، رفته بودی رو سکو از اونجا افتاده بودی پایین وسط حیاط زار زار گریه میکردی خخخخ

بدون کمک ما ، خودت تنهایی با واکر راه میری ، جالبه هروقت به بن بست میخوری خودت سر واکرو کج میکنی مسیرتو عوض میکنی خیلـــــــی این حرکتتو دوست دارم. چندبار حین انجام این کار ازت فیلم گرفتم یادگاری بمونه

پسر مستقلی هستی تا جایی که بتونی خودت کاراتو انجام میدی، لیوان ابو خودت ورمیداری درشو باز میکنی آب میخوری

وای من عــــــــاشق این مدل نشستنتم ، اوج فوضولیتو نشون میدی با این مدل نشستن

یکی دوماهی میشه کارتون زبان اصلی واست میزارم، توجهت به تی وی زیاده و به کارتون علاقه داری... فقط تو همین تایم کوتاهی که واست میزارم یکم ازم دور میشی بهم نمیچسبی و میتونم راحت صبحونمو بخورم. بعدش میشی چسبک و تا اخر شب بهم میچسبی

علاقه زیاد به بلز شاهین داری همیشه دستته

دوس داری بری تو حیاط، میزنی به شیشه و دادو بیداد راه میندازی

همچنان جاروبرقی هستی ، هرچی دم دستت باشه میزاری تو دهنت

اینم از مدل خوابیدنت... هرجور درستت میکنم بازم همین مدل میخوابی

رفته بودیم سیسمونی خاله جونو تو اتاق نی نی بچینیم، منم با دیدن لباس دخترونه ها غش و ضعف میرفتم ، طاقت نیاوردم تنت نکنم.

اگه دختر میشدی چه جیگــــــری میشدی خوشگلم

چشاتو قربون چان مادر

محو تماشای تی وی

نسبت به شاهین بیشتر رو صندلی ماشین میشینی، همیشه اینطوری نیستی اما تا جاییکه بتونم و تو هم غر نزنی گریه نکنی سعی میکنم بشونمت

یه عکس از شاهین که همین یه دونه رو ازش دارم چون اصلا حاضر نمیشد بشینه

پیاده روی های عصرانه با کالسکه و یه بچه که عاشق بیرون رفتنه

درحال رفتن به کلاس موسیقی شاهین

اواخر اردیبهشت دوره یک ساله ارف (یلز و فلوت) تموم شد. و اخرین عکس دسته جمعی با دوستاش و مربیای مهربونشون

دوره تخصصی پیانو رو انتخاب کرد که با مربیش مشورت کردم گفتن فعلا زوده ، سال بعد میتونه شروع کنه

شروینو آیناز

جناب شروین هالک

حوصلشون سر رفته بود بردمشون خونه بازی نزدیک خونه، شاهین تا تونست هاورهاکی بازی کرد و شروینم موتور سواری

عکسهای ماهگردت

اوایل خرداد چجا (هوا عالی و خنک)

اب بند باغ گلبن... یه فضای خیلی خوشگل و بکر

گردشهای ما و عمو امید اینا... تا هوا خوب میشه بساط عصرانه و چایی رو میبریم باغشون و اونجا پیک نیک میکنیم. بچه ها هم کلی بازی میکنن (شاهین و طاها)

این دوتا وروجکم که سوژه عکاسی ما هستن همیشه

11 خرداد شاهین ابله مرغان گرفت، قبلش طاها از مهد گرفته بود که بعد از دوهفته شاهینم دچار این ویروس شد. درواقع گرشا و شاهین باهم تو یه روز ابله مرغان گرفتن . دکترهم گفت احتمال خیلی زیاد دو هفتع بعد شروینم میگیره. دقیقا زمانی بود که خاله جون قرار بود دو روز بعدش زایمان کنه. اینگونه شد که ما رسما با دوتا بچه قرنطینه شدیم و نه تونستیم جایی بریم و نه با کسایی که بچه دار بودن رفت و امد کنیم. فقط با عمو امید اینا این یکی دوهفته دراتباط بودیم چون خودشونم ناقل این ویروس بودن .خخخخ

تعطیلات 14و15 خرداد با تعطیلات عیدفطر باهم ادغام شده بود این یعنی 4روز تعطیلی... که تعطیلاتو با عمو امید اینا سپری کردیم.

10 خرداد حلما دختر ریحانه جون بدنیا اومد.

14خرداد هم خاله جون نی نی شو بدنیا اورد. که واسه تزیین اتاق و عکاسی و فیلمبرداری باهاشون رفتم بیمارستان و بچه ها خونه پیش امین بودن. بعداز ریکاوری شدن خاله جون و دیدن نی نی جدیدمون برگشتم خونه که بیشتر از این تو محیط بیمارستان نباشم.

15 خرداد با عمو امید و زنعمو مژگان اینا رفتیم چجا و از اونجا هم باغ عمو حسین

شاهین و گرشا با صورت های دون دون

16 خرداد رفتیم جنگل توسکستان

تیارا خانم تپل ما

خاله فداش بشه

پ.ن: 4تیر یه شوک بزرگ بهم وارد شد با کلی دوندگی و به دویست نفر زنگ زدن و پارتی تونستیم نصف راهو بریم. و 18خرداد پروسه انجام شد...

عکسهای یازده ماهگی شاهینم

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)


9 تیر 98 15:51
عزیزکم 😍😍 ماشالله خشگلکم
یازده ماهگیت مبارک 
مامان شیما
پاسخ
مرسی عزیزم