سه سال و هشت ماه
اسفند1400: به پایان سال نزدیک شدیم و حال و هوای بهاری همه جا رو فرا گرفته. از طرفی درگیر دکور جدید اتلیه هستیم و از طرفی هم دوس داشتم برای خرید عید بریم تهران. و بالاخره پیروز شدم و بابایی رو راضی کردم. شروین ذو گذاشتیم پیش مامانم و با شاهین که عشـــــــــق تهران بودیم رفتیم.
از شاهین نگم که هیجان زیادی داشت برای رفتن ب تهران. تمام یاد و خاطرات کودکیش زنده شد. یه سر خونه قبلی مون رفتیم. همسایه ها رودیدیم. میوه فروشی سر کوچه همچنان بودن. از کنار خونه راستین اینا رد شدیم و شاهین ارزو داشت راستینم تهران میبود و میرفت خونشون. حیف که راستینم شمال بود. کوچه پس کوچه ها رو قدم زدیم. بازار سلسبیل رفتیم. همون جای همیشگی اسنک و ذرت مکزیکی خوردیم/ خرید کردیم. مترو رفتیم. بازار بزرگ . میدون توپخونه ،خلاصه هرجایی که شاهین خاطره داشت رفتیمو حسابی کیف کرد بچم.
قرار وبلاگی با دوستام داشتم اما موج جدید کرونا (امیکرون) باعث شده بود همشون درگیر ویروس بشن و قرار رو کنسل کردیم. بجاش شاهینو بردیم رویا پارک و سرزمین وارونه رفتیم که خیلی جالب بود.
بچه ها مشغول بازی تو رستوران بعد از برف بازی
موهای شروین تو حموم.
شاهین و دوستاش
تولد آوش
تولد کارن