29 ماهگی شاهین بلا
جمعه(12خرداد): این ماه بخاطر حجم زیاد کارهام کمتر پیش شاهین بودم واسه اینم نه عکس درست و حسابی دارم و نه جای خاصی رفتیم
اما وروجک خونه ما حسابی شیرین زبون شده ،تو حرف زدن خیلی پیشرفت کرده هر روز کلی جملات جدید و بامزه میگه ،بعضی حرفاش واقعا خنده دار و شنیدنیه
پ
وقتی میام خونه با یه همچین وضعی رو ب رو میشم
دوتا از کتابهای دهه شصتی که اون موقع ماننی واسمون میخوند،از یه مغازه تو شالیکوبی پیدا کردم تا پشت ویترین مغازه دیدم چشام برق افتاد ... این دوتا کتاب سلیمون بابا سلیمون و خروس نگو یه ساعت از کتابهای مورد علاقه بچگیهام بود و همشو از حفظ بودم، حتی الانم که کتابها رو ورق میزنم میخونم همشونو از بر میخونم و تموم خاطرات کودکیم زنده میشه یه چندتا کتاب دیگه هم هست که اگه پیداشون کنم واقعا عالی میشه ، انقلاب که پیدا نکردم حالا باز ببینم موفق میشم یا نه؟
اقا شاهین ما به سر و وضع خودش خیلی اهمیت میده وقتی میخواییم بریم بیرون حتما حتما باید لباس خوشگلاشو بپوشیم در غیر این صورت شاکی میشه و مدام تکرار میکنه خوشتیپی خوشتیپی
اینجا هم با دایی جونش رفته پارک و دایی عکسا رو ازش گرفته...
پ
واسه سومین بار موهای فلفلی شاهینو کوتاه کردیم ، اینبار توسط بابایی ارایشگاه برده شد منم اطلاع نداشتم از اتلیه اومدم با یه پسر تقریبا کچل مواجه شدم
یه سری از عکسهای گردش امروز پارک ارم که ماشاله یه دونه وسیله بازی بر نداد هرچی بودو نبود سوار شد
اینسری شرمنده پسرم و دوست جونیا هستم که کم عکس گذاشتم . اما پست بعدی رو ایشاله با عکسای تـــــــــــوپ میترکونم تا پست بعدی