شاهــــــــــین جونشاهــــــــــین جون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره
شرویـــــــــن جونشرویـــــــــن جون، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

شاهیــــــــن ، شرویـــــــــن شاهزاده های خونه ما

5سال و5ماه

1397/4/13 15:10
نویسنده : مامان شیما
825 بازدید
اشتراک گذاری

تیر97 : یه برنامه ریزی  دیگه واسه جمع شدن و دورهمی با دوست جونی ها  بغل  دیدن نمایش عروسکی رابینسون خرگوشه بهمراه دوتا الهام ها و وروجکامون شاهین و حلما و راستین... بچه ها خیلی کیف کردن و حسابی بهشون خوش گذشت... شاهین و حلما تا اخر نمایش جذب تئاتر شده بودن طوریکه بعد از اتمام نمایش میگفتن بازم بریم ببینیم چشمک

 کم کم داریم به روزهای اخر نزدیک میشیم و شوق و هیجان زیادی واسه نی نی تو راهیمون داریم، مخصوصا شاهین که هرروز میره سروقت وسایل فندق و روزها کلی باهاشون بازی میکنیم، درواقع قسمتی از بازیهای روزانه منو شاهین این شده که اون نینی بشه ادای نی نی ها رو دربیاره منم نازشو بکشم و اونم هی لوس بشه بــــابــــا مـــــامــــــا بگه... خلاصه که این روزها اوضـــــاعی درست کردیم واسه خودمون با این بچــــــه خندهخندونک

پستونک ،شیشه شیر،جغجغه ،پوشک، کفشها خلاصه هرچیزی که تو کشو هست رو درمیاره، میشینه تو کریر همرو به صورت نمادین امتحان میکنهخندونک

باوجود همه اینکارا علاقه زیادی به فندق کوچولو داره هرروز میاد کلی بوسش میکنه و منتظره زودتر بدنیا بیاد...

قاشقهای زمان بچگیشو از کشو اشپزخونه دراورده همرو شسته یه جای محفوظ تو کشوی خودش واسه نی نی نگه داشته و دستورداده کسی به اینها دست نزنه ترسو که هروقت بدنیا اومد خودش با اونا غذا بزاره تو دهن نینیبوس حتی به بار طاقت نیاورد، قاشقها رو آورد سرسفره با اونا غذا خورد بغل مهربــــــون دوست داشتنی من محبت

از صبح که بیدار میشه جمله " حوصلم سررفت و خسته شدم " از دهنش نمیوفته ... بعدش اگه هلیا و اشکان ارشان اومده باشن خونه مامان بزرگشون میره دنبال اونا تو پارکینگ خونه خودمون یا تو حیاط خونه اونا دوچرخه سواریو توپ بازی میکنن. بقیه روز هم با بقیه بچه های همسایه محمد مهدی اهورا بردیا مشغول بازی میشه... از اینکه مثل قبلا (چندماه پیش) دیگه از تنهایی نمیترسه و خودش تنهایی راه پله ها رو میره و میاد یا تو حیاط بدون حضور ما با بچه ها بازی میکنه خیلی خوشحالم بغل دیگه داره واسه خودش مردی میشه بوس

از بازیهای مورد علاقش تو خونه لگو بازیه

علاقع زیاد به کارهای فنی و برقی همچنان جریان داره... پنکه رو از بالای کمد دراوردیم که بابایی سرهم کنه اصرار زیاد که من پنکه رو نصب کنمو البته هم تا قطعه اخر خودش بستمنتظر

یکی دیگه از کارهای همیشگی خوندن آواز اونم با میکروفون و صدای بلنده راضی وی اهنگهای اساتیدی همچون حبیب، ابی و سیاوش روبازخوانی میکنند خندونک

پیشی ملوس من بوس

با همه شیطنتها و اذیتهاشون در طول روز وقتی که میخوابن یه فرشته معصوم میشن منتظرمحبت

اخر هفته فرحزاد بصرف شام همون جای همیشگی محبت

یه شب دیگه رفتیم رستوران ربوشف که اولین رستوران رباتیک ایران بود. درواقع همه کارهای رستوران توسط رباط انجام میشد. تجربه خیلی جالبی بود غذاهاشم خوشمزه بود خوشمزه

لوس بازی موقع عکس گرفتن متفکر

بالاخره با تماسهای مکرر شاهین به بابا جون و مانی که بیایین دنبالم و منو ببرین شمال، بابا جون10تیر با ماشین اومد تهران دنبال شاهین... یه هفته ای اونجا هست تا چندروز قبل زایمانم همشون باهم برگردن.

بهش میگم میشه نری من دلم برات تنگ میشه ، میگه: خب با ایمو بهت وصل میشم منو ببین دیگه متفکر

بهش میگم خب از ایمو که نمیتونم بوست کنم ، میگه: خب الان زیاد بوسم کن تا دلت تنگ نشه خندونک

بهش میگم اگه نری شمال خودم هرروز میبرمت پارک ، میگه: اونجا با باباجون خودمون میریم پارک زبان

بهش میگم دوستات اینجان دیگه نمیتونی باهاشون بازی کنی ، میگه: خب اونجام دوست دارم میرم باهاشون بازی میکنم خنده

بهش میگم اگه بری من دیگه تنها میشم پسر ندارم که ، میگه : داداشی هست دیگه تنها نیستی زیبا

خلاصـــــــــــه ما ازاوناش هستیم که مخ بچه رو بزنیم عینک امــــــــــــا بچمون هم از اوناش هست که گول نخوره بدبو و اینگونه شد که بارو بندیل سفر بستو راهی شمال شد خندونک از روز قبل چمدون لباسشم بسته بود خودش از تو کشو هرچی لباس تابستونی و زمستونی بوده جمع کرده گذاشته تو چمدونش خنده تبلت به کمر و سطل به دست راهی سفر شد خنده

پ.ن: تو سطل پراز پوست پسته ست... همه رو جمع کرده ببره شمال اونجا بازی کنه حالا چه نقشه شومی تو سرش داره خدا میدونه؟ عینک

پسندها (6)

نظرات (6)

مامان ارشیا و پانیامامان ارشیا و پانیا
13 تیر 97 20:42
بچه های این دوره رو نمی شه گول زد.خنده
مامان شیما
پاسخ
اره والا خنده
مامان صدرامامان صدرا
13 تیر 97 21:31
همیشه به شادی😚😚😚
مامان شیما
پاسخ
مرسی از شماگل
عمه فروغعمه فروغ
14 تیر 97 13:59
جاش خالی نباشه عزیزمآرام
ان شالله نی نی جان هم بسلامتی زمینی بشهمحبت
مامان شیما
پاسخ
ممنونمبغلگل

14 تیر 97 18:58
شاهین جون هم یادی از بچه گیاش کرده
عزیززززم😄
مامان شیما
پاسخ
اره بدجووورخندونکگل
زهره
15 تیر 97 13:25
عاشقتم من کههههههه😍😍😍
مامان شیما
پاسخ
مرسی  عزیزمگلگل
مریم مامی آرین
11 مرداد 97 11:40
ای جونم عالی بود خیلی باحال بود سوال جواب مامی و گل پسری چه خوبه مینویسی شیما جون دلم گاهی تنگ میشه واسه وبلاگ  ❤❤
مامان شیما
پاسخ
مرسی مریم جون مهربون محبت