شاهــــــــــین جونشاهــــــــــین جون، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
شرویـــــــــن جونشرویـــــــــن جون، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

شاهیــــــــن ، شرویـــــــــن شاهزاده های خونه ما

دوسال و یازده ماه

1400/3/30 0:03
نویسنده : مامان شیما
1,063 بازدید
اشتراک گذاری

خرداد هم اومد ... به همین زودی و با یک چشم بهم زدن... شما روز ب روز قد میکشید و بزرگتر میشوید...

*شروین جان به پیتزا خیلی علاقه پیدا کردی. زود ب زود هوس پیتزا میکنی. هرکی زنگ خونه رو میزنه میگی پیتزا اوردن 😂

*به تنقلات عادت کردی یعنی دوس داری هر دقیقه هله هوله بخوری. بعداز صبحانه دستورات و خورده فرمایشاتت شروع میشه،: کَکیوبرتز(خیار) . هارت (بیسکوییت قلبی) . بنانا (موز) . آیسینگ(بستنی). چاکلت (شکلات). اپل چوز(ابمیوه). بادوم... خلاصه کلا باید درحال خوردن چیزی باشی...

*خیلی سرگوشی و تبلت با شاهین جنگ و دعوا دارید...

*کارتن مورد علاقه این روزهات پوکویو هست. و مدام درحال تماشای پوکویو هستی.

*اعداد رو قبلا تا تن (10) میگفتی الان از 11 به بعد رو به انگلیسی تا 20 میگی البته جسته گریخته.

*تموم کلیپهای ازمایش شاهین رو از بس دیدی با دیالوگ حفظ کردی و همش درحال تقلید هستی. این روزها جمله ای که همش تکرار میکنی اینه: جوجه خیس و خسته ست،  به ساعتی خواب نیاز دارد. خخخخ 😀

* قصه شنگول منگول رو با همون لهجه شیرین فینگلیش برام میخونی و منم غش میکنم از خنده 😂

*بینهایت شیطونی اصلا هییییچ احساس خطر درونت وجود نداره. اهن ربای کوچیک دستت بود چندبار اومدم از دستت گرفتم اما باز دوباره پیداش کردی. دفعه اخر اومدی اشاره کردی که قورت دادی اهن ربا رو. اون لحظه واقعا هول کرده بودم نمیدونستم باید چیکار کنم سریع زنگ زدم به عطی جون که گفت ببرید اورژانس عکس بگیرید که سریع به بابایی زنگ زدمو رفتیم بیمارستان اونجا ازت عکس گرفتنو و اهن ربا تو معده ت بود. دکتر گفت نگران نباشیدتا یکی دو روز اینده دفع میکنه که خداروشکر خطر از بیخ گوشمون رد شد. و تا فردا دفع کردیش.

اوایل خرداد امتحانات شاهینم تموم شد و ما یه نفس راحت کشیدیم. خانم شیروانی معلم کلاس دومشون فوق العاده منظبت و سخت کوش بودن. روزی دوبار انلاین میشدن و از همه بچه ها درس میپرسیدن . سال سختی رو گذروندیم اما خوبیش این بود بچه ها کامل تمام درسها رو یاد گرفتن.

و بعد از امتحانات یه قراری با بچه ای کلاسشون و مامانهای گل گذاشتیم تا بچه ها بعد از یک سال انلاین بودن همو از نزدیک ببینن. و چقدرم بهشون خوش گذشت و بازی کردن و حسابی انرژی تخلیه کردن و بیشتر ازاونا به ما مامانها خوش گذشت. قرار شد هفته ای یه بار بیرون قرار بزاریم و بچه ها درکنار هم بازی کنن.

دیدارهای شاهین و طاها هم دوباره از سر گرفته شد. و باغ میریم و بچه ها اونجا هم خوش میگذرونن...

باگرم شدن هوا هروقت سعداباد میریم امکان نداره تو حوض نرید و اب بازی نکنید

بعد امتحانا بابایی واستون نفری یه اسکوتر خرید و کلی بهتون حال داد 😉

14 خرداد 1400 تولد تیارا جیگر

پسندها (5)

نظرات (1)

مامان زهرهمامان زهره
21 تیر 00 12:45
😘