شاهــــــــــین جونشاهــــــــــین جون، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
شرویـــــــــن جونشرویـــــــــن جون، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه سن داره

شاهیــــــــن ، شرویـــــــــن شاهزاده های خونه ما

یک سال و پنج ماه

1398/9/18 2:30
نویسنده : مامان شیما
992 بازدید
اشتراک گذاری

خوشگل مامان 17ماهه شدی...

*دندون هفتمت از پایین سمت چپ دراومد.

*جدیدا دچار خودآزاری شدی،دستتو فرو میکنی تو حلقت درحدی که اوق میزنی و بالا میاری. یا اینکه سرتو میکوبی به زمین یا دیوار دردت میاد شروع میکنی به زدن زمین... دستتو میزاری لای درکابینت فشار میدی بعد گریه میکنی. بعد از انجام همه این کارا دنبال مقصر میگردی شروع میکنی به زدن اونچیزی که باعث دردت شده... خب چه کاریه عزیز دلم (هه هه هه)

*میری بالای یه جای بلند شروع میکنی به صدا زدن : (اَدَ اَدَ )  یعنی منو نگاه کنید.

*شاهین این اندازه بود با تبلت آرومش میکردم و سرش گرم میشد. شروین با سی دی و اهنگای مورد علاقش. که تو گوشیمم ریختم و صبح تاشب با دستگاه دی وی دی یا گوشیم مشغول تماشای کارتونهای خودشه.

شصت خوردن بامزه ش که ارومش میکنه

شاهین مشغول نوشتن دیکته.(استارت دیکته گفتن و نوشتن رسما شروع شده)

کلاس چرتکه هم از این ماه میره که خداروشکر فعلا راضیم ازش.

دیکته یکم ضعیف بود که خیلی باهاش کار کردم. خداروشکر الان کلماتو میشناسه و راحتتر املا مینویسه. رو قسمت روخونی هم فعلا یکم مشکل داره که به مرور میبینم داره بهتر میشه. از معلمش پرسیدم گفت کاملا طبیعیه چون اولش هستن یکم قاطی میکنن اما به مرور میفهمن. ازمامانای بچه های دیگه هم که سوال پرسیدم اونام همین مشکلو داشتن.

اما تو درس ریاضی خیلی خوبه مخصوصا چرتکه که تا الان مشکلی نداشته.

با شروع اذر فصل سرماخوردگی شروع شد.متاسفانه  انفولانزای شدید و کشنده تو کشورمون  شیوع پیدا کرد و حتی تعداد زیادی کشته داد ،یک هفته مدرسه ها بخاطر انفولانزا تعطیل شدن...  مریضی شاهین از تب و استفراغ شروع شد و همینطور حالش بدتر میشد که دکتر گفت انفولانزا و سرماخوردگی هست اما نه اون ویروس خطرناک... یکهفته طول کشید تا خوب شد اما تو این مدت شروین  و امینم گرفتن... خیلی روزهای سختی بود 3تا مریض تو خونه که حال شروین از همه بدتر بود. روزها و شبها با بخور و زنجبیل و داروهایی که میخوردن سعی میکردم حالشون رو بهتر کنم اما این ویروس و مریضی لعنتی دست بردار نبود تا میومدن یکم خوب شن دوباره تب میکردنو حالشون بد میشد. خلاصه بعد از دوهفته طاقت فرسا حالشون کم کم بهتر شد و زندگی ب روال سابق برگشت. اینجا بود که فهمیدم زندگی تکراری  چقدر میتونه خوب باشه و باید همیشه شاکر خدا بود.

اخ که چقدر دلم واسه این خندیدنا و شیطونی هاشون تو این مدت تنگ شده بود

جشنها و فعالیت شاهین اینا تو مدرسه

جشن اَ به میزبانی امیرعلی

جشن م

جشن س به میزبانی سورنا

جشن ر به میزبانی رایان و رهام

جشن ن به میزبانی نشواد

جشن بادبادک. که بازم بادبادک شاهینو ب عنوان نمونه انتخاب کردن

مامان هنرمند

گل پسرای خوشگلم بعداز دوره مریضیشون

پسندها (2)

نظرات (2)

عمه فروغعمه فروغ
5 دی 98 11:35
خدا حفظشون کنه بلا به دور باشه از وجود نازنینشون😘
مامان شیما
پاسخ
مرسی عزیزم
♡fatemeh♡♡fatemeh♡
18 دی 98 14:30
خدا حفظش کنه❤💗❤
مامان شیما
پاسخ
ممنون از شما🌸