جشن عقد خاله سمیرا
بالاخره شاهزاده قصه ها سوار بر اسب سفید دل خاله سمیرای ما رو برد و با اولین حرکت ممکن،بهمراه بابایی و شاهین یه سفر یهویی ب شمال داشتیم... اولین حضور پسرم تو مراسم خواستگاری خاله جون (آآآآ جون) بعنوان کوچیکترین عضو خونواده عدوس
93/12/11 جشن عقد خاله جونِ شاهین بود... یه عقد محضری با حضور دو خونواده
و بعدشم شام مهمون خونواده اقا داماد بودیم و اخر شب هم جشن و ساز و شادی و پایکوبی تا نیمه های شب ایشاله خوشبخت بشن
فردای اون روز با عدوس داماد رفتیم جنگل که خیلی عالی بود و شاهین حسابی کیف کرد...
\
یه شبم خونواده دوماد، هتل پارمیس مهمون ما بودن که با درست کردن ژله های تزریقی توسط مامان شیما و عدوس خانوم ثابت کردیم که از هر انگشتمون یه هنر میریزه بیرون خخخخخ
البته تعداد ژله ها 10 تا بود... اما متاسفانه دوربینم رو منوول بود و موقع عکاسی متوجه نشدم بعدش دیدم بلهههههه تنظیم دستی بوده و نور هم کم بوده عکسها همه تاریک افتادن همین چندتا رو تونستم ازتوش دربیارم...
یه سری عکس سلفی که اقای خودشیفته از خودشون گرفتن در ضمن تنظیم رنگ عکسها و افکت عکسها کار خودشونه... تو تنظیمات میرن و مدل ب مدل تنظیم میکنن و عکس میندازن
و در اخر...
از همه دوستای گلم وخوانندهای وبلاگ شاهین تشکر میکنم که این چند وقت جویای حالمون بودن وبا کامنتهای گرمشون این انگیزه رو بهم میدن با ذوق و شوق فراوون وبلاگ پسرمو اپ کنم... دوستون داریم فراووووووون