شاهــــــــــین جونشاهــــــــــین جون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
شرویـــــــــن جونشرویـــــــــن جون، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

شاهیــــــــن ، شرویـــــــــن شاهزاده های خونه ما

29 ماهگی شاهین بلا

جمعه(12خرداد): این ماه بخاطر حجم زیاد کارهام کمتر پیش شاهین بودم واسه اینم نه عکس درست و حسابی دارم و نه جای خاصی رفتیم اما وروجک خونه ما حسابی شیرین زبون شده ،تو حرف زدن خیلی پیشرفت کرده هر روز کلی جملات جدید و بامزه  میگه ،بعضی حرفاش واقعا خنده دار و شنیدنیه   پ وقتی میام خونه با یه همچین وضعی رو ب رو میشم دوتا از کتابهای دهه شصتی که اون موقع ماننی واسمون میخوند،از یه مغازه تو شالیکوبی پیدا کردم تا پشت ویترین مغازه دیدم چشام برق افتاد ... این دوتا کتاب سلیمون بابا سلیمون و خروس نگو یه ساعت از کتابهای مورد علاقه  بچ...
12 تير 1394

مسافرت سرخرود

چهارشنبه(13خرداد): یه اخر هفته با سه روز تعطیلی بمناسبت نیمه شعبان و رحلت امام ،و یه فرصت مناسب واسه بیرون زدن از تهران و چند روز استراحت درسواحل خزر... که مثل هرسال با خاله ها و دخترخاله ها و دایی جون و اکیپ همیشه پایه 3روز خوشگذرونی در ویلاهای سرخرود   صبح  چهارشنبه با یه ترافیک شدید حرکت کردیم سمت شمال که واقعا با اون حجم زیاد ترافیک خسته کننده بود وتا ظهر هرجوری بود خودمونو رسوندیم بعد از استراحت ، لب ساحل ودریا و شنا ، خرید وگشت و گذارو دور دور زدن بمدت 3روز از دو روز قبل ب شاهین امادگی دریا رو داده بودیم ،بهش میگفتیم بریم دریا اب بازی کنیم، شن بازی کنیم، فرقون بازی کنیم ، دن دین دی(زندایی) عَدی(عل...
15 خرداد 1394

28 ماهگی پسر خونه

سه شنبه(12 خرداد): شاهین دوسال و 4ماهه من روز ب روز خوردنی تر و بامزه تر میشه هرروز شیطنتهای جدید، کلمات جدید و کلی کارهای بانمک دیگه انجام میده که حسابی دل ما رو میبره فعلا تصمیم جدی واسه از پوشک گرفتن ندارم و خودشم زیاد همکاری نمیکنه ، بیشتر وقتا تو خونه باز میزارمش اونم در حد یک ساعت ، اما بعدش میاد میگه جیش که باید سریع پوشک کنم اخه اصلا واسه دسشویی و تو صندلی نشستن همکاری نمیکنه بعد از یاد گرفتن اعداد به فارسی و انگلیسی ، این ماه حروف انگلیسی رو باهاش کار کردم و ظرف یکی دو روز کل حروف انگلیسی رو خیلی زود یاد گرفت خیلی باعلاقه و بادقت گوش میده و از یاد گرفتنشون لذت میبره ، تو خونه مدام با خودش تکرار میک...
15 خرداد 1394

جشن نامزدی خاله جون

شنبه (26 اردیبهشت): جشن نامزدی آآآآآ جونِ شاهین روز مبعث دو روز تعطیل بود و ظهر 5شنبه پیش بسوی خونه ماننی روز جشن، شاهین از صبح پیش بابایی و دایی جونش بود و منم بعنوان خواهر عدوس درگیر ارایشگاه و کلی کارای دیگه قرار بود اخرای جشن بابایی شاهینو بیاره پیش خودم که با عدوس عکس بگیریم اما با شنیدن صدای بلند اهنگ و شلوغی جمعیت هرکاریش کردم پیش من نموند و گریه گریه که برم پیش بابایی منم از خدا خواسته پسری رو مرجوع کردم پیش پدر جان اون اخرا با رفتن مهمونا پسری حاضر شد بیاد پیشم و عدوس ببینه و عکس بندازه جشن خاله جون تا پاسی از شب ادامه داشت و با وجود دی جی خیلی  به همه خوش گذشت. در...
8 خرداد 1394

روزانه های 27 ماهگی

شنبه(12 اردیبهشت): روزها بسرعت در حال سپری شدن هستن و ما هم در کنار اقا شاهین دوساله درگیر زندگانی روزمره هستیم با این تفاوت که از اول این ماه رسما درگیر کار و اتلیه ام و شاهینم کمتر وجود منو تو خونه احساس میکنه اما تمام سعیمو کردم که بیشتر پیشش باشم بعد از ناهار و خواب بعدازظهر بابا امین در خدمت شاهین هستش تو این سن صحبت کردنشون واقعا جالب و شنیدنیه    بعضی وقتا یه سری جملات و کلماتی میگه که اصلا متوجه نمیشیم، چندبار تکرار میکنه اما نمیفهمیم دقیقا منظورش چیه؟ که با پانتومیم اجراش میکنه، و درکش واسمون راحتتره اما بعضی وقتا واقعا  نمیفهمیم چی میگه که اینجور مواقع عصبی میشه میره پی کارش مثلا ب کامیون میگه: ما...
12 ارديبهشت 1394

افتتاح آتلـــــــــــــیه مامان شیما

با بزرگتر شدن شاهین و کم شدن وابستگیش نسبت به من، به پیشنهاد من و موافقت بابایی تصمیم گرفتیم  بعد از 2سال ونیم وقفه و دوری از کار ، مجددا اتلیمو راه اندازی کنم اینبار در یه مکان جدید و بزرگتر ،مدیریت قویتر و تمرکز در حیطه کودک بعنوان یه اتلیه تخصصی کودک  بعد از دو هفته فعالیتهای مستمر و تلاش و تکاپو از جمله سفارش کاغذ دیواری، خرید دکورای جدید، زدن دیوار کاذب ، سفارش عکسها و شاسی و درست کردن دیوار چوبی ، طراحی تراکت ها،طراحی کارت ویزیت اتلیه و هزاران کار خرد و کلان بالاخره اتلیه مامان شیما درتاریخ 94/1/29 افتتاح شد   اینم از کارت ویزیت اتلیه: ...
31 فروردين 1394

نــــــــــوروز 94

یه نوروز دیگه از راه رسید، یه فصل نو، یه نگاهی تازه ب زندگی، شکوفایی و طراوت، یه حس خوب بهاری ، یه زندگی سبز همچون درختهای رو ب سبز تو حیاط و یک عشق از جنس مادرانه ... عید 94 امسال با همه خوبیها و خاطره هاش از راه رسید،که با وجود پسرک 2ساله بسی شیرین تر از سالهای قبل واسمون بود... لحظه تحویل سال نو خونه بابا بزرگ شاهین در کنار عمو صابر و عمو احسان بودیم، هرچند که اون لحظه شاهین در خواب ناز بود اما در کل شب بیادموندنی واسمون بود... روزها به مهمونی و دید و بازدید عید میگذشت و شبها با عموها و زن عموها به دورهم جمع بودن و بگو بخند و اوازخونی ،هفته دومم هرشب مهمونی خونه اقوام خب بدون معطلی میریم سراغ عکسهای شاهین خان ...
9 فروردين 1394

جشن عقد خاله سمیرا

بالاخره شاهزاده قصه ها سوار بر اسب سفید دل خاله سمیرای ما رو برد و با اولین حرکت ممکن‌،بهمراه بابایی و شاهین یه سفر یهویی ب شمال داشتیم... اولین حضور پسرم تو مراسم خواستگاری خاله جون (آآآآ جون) بعنوان کوچیکترین عضو خونواده عدوس 93/12/11 جشن عقد خاله جونِ شاهین بود... یه عقد محضری با حضور دو خونواده و بعدشم شام مهمون خونواده اقا داماد بودیم و اخر شب هم جشن و ساز و شادی و پایکوبی تا نیمه های شب    ایشاله خوشبخت بشن فردای اون روز با عدوس داماد رفتیم جنگل که خیلی عالی بود و شاهین حسابی کیف کرد... \ یه شبم خونواده دوماد، هتل پارمیس مهمون ما بودن که با درست کردن ژله های تزریقی توسط م...
9 فروردين 1394