شاهــــــــــین جونشاهــــــــــین جون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره
شرویـــــــــن جونشرویـــــــــن جون، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

شاهیــــــــن ، شرویـــــــــن شاهزاده های خونه ما

افتتاح آتلـــــــــــــیه مامان شیما

با بزرگتر شدن شاهین و کم شدن وابستگیش نسبت به من، به پیشنهاد من و موافقت بابایی تصمیم گرفتیم  بعد از 2سال ونیم وقفه و دوری از کار ، مجددا اتلیمو راه اندازی کنم اینبار در یه مکان جدید و بزرگتر ،مدیریت قویتر و تمرکز در حیطه کودک بعنوان یه اتلیه تخصصی کودک  بعد از دو هفته فعالیتهای مستمر و تلاش و تکاپو از جمله سفارش کاغذ دیواری، خرید دکورای جدید، زدن دیوار کاذب ، سفارش عکسها و شاسی و درست کردن دیوار چوبی ، طراحی تراکت ها،طراحی کارت ویزیت اتلیه و هزاران کار خرد و کلان بالاخره اتلیه مامان شیما درتاریخ 94/1/29 افتتاح شد   اینم از کارت ویزیت اتلیه: ...
31 فروردين 1394

نــــــــــوروز 94

یه نوروز دیگه از راه رسید، یه فصل نو، یه نگاهی تازه ب زندگی، شکوفایی و طراوت، یه حس خوب بهاری ، یه زندگی سبز همچون درختهای رو ب سبز تو حیاط و یک عشق از جنس مادرانه ... عید 94 امسال با همه خوبیها و خاطره هاش از راه رسید،که با وجود پسرک 2ساله بسی شیرین تر از سالهای قبل واسمون بود... لحظه تحویل سال نو خونه بابا بزرگ شاهین در کنار عمو صابر و عمو احسان بودیم، هرچند که اون لحظه شاهین در خواب ناز بود اما در کل شب بیادموندنی واسمون بود... روزها به مهمونی و دید و بازدید عید میگذشت و شبها با عموها و زن عموها به دورهم جمع بودن و بگو بخند و اوازخونی ،هفته دومم هرشب مهمونی خونه اقوام خب بدون معطلی میریم سراغ عکسهای شاهین خان ...
9 فروردين 1394

جشن عقد خاله سمیرا

بالاخره شاهزاده قصه ها سوار بر اسب سفید دل خاله سمیرای ما رو برد و با اولین حرکت ممکن‌،بهمراه بابایی و شاهین یه سفر یهویی ب شمال داشتیم... اولین حضور پسرم تو مراسم خواستگاری خاله جون (آآآآ جون) بعنوان کوچیکترین عضو خونواده عدوس 93/12/11 جشن عقد خاله جونِ شاهین بود... یه عقد محضری با حضور دو خونواده و بعدشم شام مهمون خونواده اقا داماد بودیم و اخر شب هم جشن و ساز و شادی و پایکوبی تا نیمه های شب    ایشاله خوشبخت بشن فردای اون روز با عدوس داماد رفتیم جنگل که خیلی عالی بود و شاهین حسابی کیف کرد... \ یه شبم خونواده دوماد، هتل پارمیس مهمون ما بودن که با درست کردن ژله های تزریقی توسط م...
9 فروردين 1394

25 ماهگی+قرار وبلاگی+عروسی عمو احسان

سه شنبه(12 اسفند): اسفندو دوست دارم، یه حس خوبی بهم میده...بوی بهار ، بوی تازگی,  ذوق و شوق خرید عید، ماهی های قرمز تو تنگ، سبزه درست کردن, خونه تکونی, دغدغه درست کردن هفت سین، شلوغی خیابونا و مردم در حال خرید ... همیناست که باعث میشه اسفند یه حال و هوای خاصی ب ادم بده و از حالت یکنواختی به تکاپو دربیاییم واسه خرید عید رفتیم تیراژه... طبقه زیرزمین قطار بازی اورده بودن, شاهین چنان قیامتی به پا کرد که نگـــــــو که من باید سوار شم... هرچی گفتیم بعدا بریم طبقه بالا شهربازی اصلا گوشش بدهکار این حرفا نبود   با گریه و جیغ و هوار از قطار پیاده شد و ما که مثلا واسه خرید رفته بودیم تغییر موضع دا...
3 اسفند 1393

عکسهای اتلیه دوسالگی

عکسا رو چندروز قبل تولد از شاهین گرفتم، طبق معمول زیاد همکاری نکرد و فقط 2تا پز اولو باهامون راه اومد بعدش میگفت بریم بریم ... با همکاری خاله جون و دایی شایان و بازیهای پشت صحنه و خوندن قصه شاهین کوچولو  تونستیم این چندتا عکسو با هزار ترفند ازش بگیریم ایندفعه میخواستم عکسها ساده و بدون هیچ دکوری باشه، که باوجود یک پسر مدلینگ تا حدودی موفق شدم عکسای خوبی از پسرک فشن بگیرم اینجا بهش گفتم یه ژست بگیر. این مدلو خودش انجام داد قربونت بشم ...
21 بهمن 1393

جشن تولد 2 سالگی

تولد 2 سالگی شاهین امسال با تم وسایل نقلیه برگزار شد، بخاطر علاقش به ماشین،موتور، تراکتور، قطار و هواپیما تصمیم گرفتم تم تولدو با توجه به علایقش طراحی کنم ترکیب رنگهای ابی و نارنجی هم ایده خودم بود که بنظرم خوب شده بود تهیه دسر فینگرفود ساندویچ میوه و باقی کارا هم با مامانجون خاله سمیرا و مهلا جون بود که حسابی واسم سنگ تموم گذاشتن و تا لحظه اخر بدو بدو بودیم تا بتونیم یه تولد خوب واسه شاهین و خاطره ای بیادموندنی واسه مهمونام ثبت کنیم امسال یه جشن تقریبا کوچیک نسبت به پارسال گرفتم، کل مهمونام 30 نفر بودن برنامه عصرونه داشتم از ساعت 3 بعدازظهر ... که باجشنوپایکوبی شروع شد و با پذیرایی و برش کیک و ...
13 بهمن 1393

واپسین روزهای 2 سالگی

اینم از پست 24ماهگی شاهین که در واقع میشه گفت اخرین پست و عکسهای 2 سالگی باورم نمیشه چقدر زود گذشت، انگار همین دیروز بود تولد 1 سالگیشو جشن گرفتیم ٰ،اما حالا قراره تا یک هفته دیگه شمع دوسالگیشو فوت کنه... ماشاله پسرم خیلی فهمیده تر عاقل تر و باهوشتر شده و این خوشحالی ما رو بیشتر میکنه این روزا سخت درگیر کارای تولدم طراحی تم رو تموم و چاپشون کردم ، عکسای اتلیه هم با موفقیت ب اتمام رسید ، سفارش کیک و کارهای جانبی دیگه هم تا چند روز اینده تمومه یه جمعه زمستونی و سرد تو شهربازی کوروش وقتی دوربینو میبینه باید از ماعکس بگیره یا اینکه دستاشو مثل دوربین میزاره جلوی چشاش و صدای عکس در میاره میگه؛ عکسسسس... ...
5 بهمن 1393

قرار وبلاگی در کافه خلاقیت

پنجشنبه (18 دی): کافه خلاقیت مادر و کودک بمناسبت جشن کریسمس و ولادت پیامبر جشنی واسه بچه ها ترتیب داده بود که با دوستای گلم شهلا جون و سولماز جون قرار گذاشتیم با فسقلی ها بریم اونجا  یک ساعت اول برنامه، جشن و پایکوبی و دنس و مسابقه و بازی بود که ماشاله بچه ها ترکوندن معمولا اینجور جاها یخ شاهین دیر باز میشه و طول میکشه تا با محیط مَچ بشه امیر ارسلان در حال نای نای کردن شاهین و هانا جون شاهین و امیر ارسلان بعدش نوبت پذیرایی ... و جـــــــور شدن شاهین با محیط... و یه عکس دسته جمعی با وروجکای وبلاگی: امیر ارسلان،شاهین، ارشا، هانا، کوشا... ...
20 دی 1393

23 ماهگی و تولد 3قلوهای خوشگل

جمعه(12 دی): پسرکم یک ماه دیگه بزرگتر شد و 23 ماهگی رو به خوشی تموم کرد   چیزی به تولد دو سالگیش نمونده ، باورم نمیشه یک سال مثل برق و باد گذشت و قراره پسرم تا چند وقت دیگه شمع دوسالگیشو فوت کنه 15 اذر طی یه حرکت انتحاری رفتم واسه یه عمل بزرگ و مماخمو عمل کردم البته به همین راحتیا نبود ، بعد 3.4 ماه تحقیقو پرس و جو دودلی بالاخره تصمیم قطعیمو گرفتم و خودمو اماده کردم... بیشترین نگرانیم شاهین بود که اونم خدا رو شکر با اومدن مامان جون و باباجون خاله سمیرا و دایی شایان کلا نگرانیم برطرف شد، اخه شاهین بینهایت دوسشون داره و با دیدنشون از خوشحالی بال درمیاره و دیگه طرف من نمیاد اون لحظه ایی که مامانم اینا او...
12 دی 1393