شاهــــــــــین جونشاهــــــــــین جون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
شرویـــــــــن جونشرویـــــــــن جون، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

شاهیــــــــن ، شرویـــــــــن شاهزاده های خونه ما

دوسال و شش ماه

موفرفری مامان دو و نیم ساله شدی😍 قشنگ من این ماه هم کلمه های زیادی میگی هر روز بهتر از روز قبل... *به هوایما میگی : airplane *از یه چیزی تعجب کنی میگی : OH NOOO *بیرون رفتیم خیلی سرد بود؛ خودتو میلرزوندی میگفتی : cool *خونه رو میگی: house و به چایی میگی: tea *بعضی وقتا میگی sorry . از کلمه what ؟ هم زیاد استفاده میکنی *لیوان اب خوردنت خراب شد انداختیم بیرون؛ الان از قمقمه اب شاهین استفاده میکنی و اسمشو گذاشتی: big آب ... حتی به تیارا هم نشونش میدادی میگفتی بیگ آب *شب موقع خواب میگم بیا بریم تو اتاق بخوابیم الان شب شده همه خوابیدن؛ بعد خودت شروع به حرف زدن میکنی و میگی...
23 دی 1399

دو سال و پنج ماه

29 ماهگیت مبارک عزیز دلم 😘 *این ماه پیشرفت زیادی تو صحبت کردن داشتی 😍 ماهم  هی چپ و راست غش و ضعف میریم واسه اون لهجه قشنگت 😍 *قبلا چیزی میخواستی بپرسی میگفتی what is ؟ اما الان میگی what is it *وقتی ازت چیزی میپرسیم بلد نباشی میگی i dont know *از رنگ ها سفید و قرمز رو میگی: white . red *سیب و پرتقال رو با لهجه خیلی غلیظ میگی: apple . orange *وقتی میخوای بپرسی چیزی کجاست یا دنبال وسیله ای میگردی میگی: where is it? *عددها رو دستو پا شکسته برای خودت تکرار میکنی بیشتر 9و 10 میگی:  nine.ten *همه حروف انگلیسی رو میخونی و همرو تو پازل درست میچینی. *پست یه بسته اورد...
22 آذر 1399

دوسال و چهارماه

28 ماهگیت مبارک فوضولچه 😅😘 *مرزهای کنجکاوی و شیطونی رو جابجا کردی. یک ثانیه جایی بند نمیشی. یهو میبینی رفتی وسط کوچه. از رو سکو میپری وسط حیاط. میری لبه حوض میخوای خودتو پرت کنی تو اب. میری رو اپن. از بالای میز ناهار خوری سردرمیاری. با کله از روی مبل خودتو پرت میکنی پایین. از دستگیره ماشین خودتو اویزون میکنی. کنترل تی وی و موبایل رو میکوبونی تو صورتمون. 3سوته اتاقت رو بهم میریزی. یهوو میبینیم جفت پا اومدی رو شکم و صورتمون. پابرهنه همه جا میری. سی دیهای کارتون که این همه براشون هزینه میکنم میشکونی. خلاصه که اوضاع داغونی داریم از دست کارات 😅😂 * به دماغ میگی نویز . به گوش میگی اییِر به کلاه میگی هِد *به قورباغه  م...
25 آبان 1399

دوسال و سه ماه

27ماهگیت مبارک قشنگ مادر😘 * به من میگی مام ، مامی . به بابایی هم میگی بابا * بدو بدو میکنی درحین دویدن میگی: فَست، فَست. (fast. fast) *دماغتو اشاره میکنی میگی: نوز (nose) *ماهی اسباب بازی رو میاری بهم میدی میگی: فیش (fish) *رو تخت با تیارا بپر بپر میکردین سرهاتون بهم خورد تیارا گریه افتاد ،ازت پرسیدم چی شده گفتی: (i dont know) * چیزی از دستمون بگیری یا بهمون بدی میگی : میسی *21 مهر واسه اولین بار از من جدا خوابیدی، شب مانی اینا خونه ما بودن موقع رفتن خیلی دنبالشون گریه کردی. قرار شد بری اگه بهونه اوردی بابایی بیاد دنبالت. که خداروشکر اذیت نکردی و شب رو بدون حضور من اونجا خوابیدی 😉 ...
27 مهر 1399

دوسال و دوماه

26ماهگیت مبارک پسر قشنگ مامانی😍 *صندلی میزاری میری سر یخچال و گاز و کارهای خطرناک انجام میدی. *اولین اهنگی که دوسش داشتی بیا بیا (اهنگ شمال ارش و مسیح) که گیـــــــــــر میدی به این اهنگ و یکسره از تو گوشیم play میکنی. بعدش اهنگ داریوش که خیلی این اهنگو دوس داری و شروع کردی به تکرار و تکرار این اهنگ. و بعدازاون اهنگ ریمیکس خارجی. جدیدا هم رو یه اهنگ ترکی کلید کردی 😁 خلاصه که بدجور رفتی تو فاز اهنگ. *شاهین زمانیکه کوچیک بود دم دستش همش تبلت بود و یکسره سرش تو تبلت. اما طبق تجربه ای که سر شاهین داشتم به شما دیگه تبلت ندادم. حتی به کلیپهای تو گوشی هم عادتت ندادم. فقط با همین اهنکها مشغولی. که بیشتر وقتت پای تی وی سپری میشه.البته خ...
31 شهريور 1399

دوسال و یک ماه

عزیز دلم 25 ماهگیت مبارک * صدای گربه، هاپو،اسب،خروس،جی جیک،قورباغه،کلاغ وگاو رو خیلی بامزه تقلید میکنی. * هرروز بعداز صبحانه منو میبری پای یخچال بهم میگی مَم (میوه) بده یا اینکه از تو نیمکت اشپزخونه تنقلات میخوای. * مستقل خودت لیوان اب رو ورمیداری و اب میخوری، هرچی ته لیوان باشه رو تو گلدونها خالی میکنی از جمله: اب دوغ نوشابه دلستر و حتی شیر 😁 *دوتا دندون نیش بالات دراومده. فقط دوتای پایینی مونده که 20تا دندونت کامل بشه. * خیلی با احساسی، اگه دعوات کنم گریه کنی سریع میپری تو بغل شاهین و بغلش میکنی و گریه میکنی و همونجا تو بغلش آروم میشی . الهـــــــــی بگردم این صحنه رو چندبار ازت دیدم عاشق این حرکتتم😍 * اوایل از اب با...
15 مرداد 1399

تولد دوسالگی شروین

شروین جونم تو کی دوسالت شد پسر؟ چقدر زمان زود میگذره. مگه همین دیروز نبود تو دل مامانی بودی و واسه بدنیا اومدنت لحظه شماری میکردم.😘 عکسها مربوط به دو روز قبل تولدت که واسه کلیپ فرمالیته اب بند توشن رفتیم... ماشالله تو هم سنگ تموم گذاشتی بابت غرغرا و حرف گوش کردنهات، هرچند با شناخت کاملی که ازت داشتم میدونستم خیلی حرف نمیکنی بالا وجود این از کلیپت راضی بودم عشقم... خانواده ست پوش کی بودین شماااا؟😁 شب تولدت یه مهمونی خودمونی با مانی و خاله جون اینا و عمو امید اینا... مهمونای خوشگلمون 😘😘 هیجان بابت فوت کردن شمع ان...
21 تير 1399

یک سال و یازده ماه

خرداد: 23ماهگیت مبارک عزیزدلم... *خیلی شیطون شدی.بعضی وقتها دیگه کم میارم ،میفرستمت خونه مانی تا یکم استراحت کنم. به اون مرحله از شیطونی رسیدی که هرجا بریم میگن وای شروین زلزله اومد 🤭😜 * به محصولات لبنی مثل ماست ،کره، پنیر کلا میگی: موو... خیلی هم دوس داری میخوری. کره رو خالی خالی دولوپی میزاری دهنت. صبحونه نون و پنیر قشنگ میخوری، برخلاف شاهین که نمیخورد. عاشق بستنی هستی و تا تهش میخوری. * قند خیلی دوس داری و تا ببینی امکان نداره گریه نکنی و نخواهی. چایی هم دوس داری. به چایی میگی : چوچو ...و به قند میگی : نوو چوچو ... این کلمه ها رو از کجات درمیاری خدا میدونه😆 *ادای عطسه زدن درمیاری : اَ اَ اَ اَچــــــــه... ...
27 خرداد 1399

یک سال و ده ماه

اردیبهشت99: یک سال و 10ماهه شدی جانِ مادر...(22ماهگی) *16تا دندون داری. *کلمه های بیشتری میگی: بابا .ماما . دادا . فوتِ . عمه. چوچو . ماه . * حروف انگلیسی رو تا حدود کمی میشناسی. اما خیلی قشنگو درست ، لگوی حروف انگلیسی رو سرجاشون میزاری. حروف O .M رو بلدی بگی. هرجا o رو ببینی میگی اُ اُ ... یه جا کلمه Off رو شیشه مغازه  دیدی گفتی اُ اُ... *انرژیت فوق العاده زیاده. تــــا اخرشب که میخوای بخوابی همش درحال فوضولی و خرابکاری هستی. بعد از عید قرنطینه رو شکستیم دلو زدیم به دریا و رفتیم خونه مانی خاله جونم اومد و یک دل سیر حرف زدیم و حرف زدیم و حرف زدیم. بعد از مدتهای زیاد عشق خاله رو دیدیم😍(تیارای 11ماهه) ...
22 ارديبهشت 1399

عید 99 بهمراه کرونا

شروینِ مامان یک سال و نه ماهه شدی . (21 ماهه) عید امسالمون خیلــــــــــی متفاوت بود، نه عیدی درکار بود نه عید دیدنی. خبری از مهمونی و خرید لباس عید و اجیل و سفره رنگارنگ هم نبود. هرکسی هرچیزی که از پارسال مونده بود یه سفره مختصری درست کرده بود.منم که هفت سینم ناقص بود به همون یه مقدار اجیل که از قبل تو فریزر داشتیم و یکم میوه قناعت کردیم. درواقع شیوع کرونا باعث شده همه تو خونه هاشون در قرنطینه بمونن . اولین عیدی بود که کلا تو خونه بودیم هر روز فقط تماس تصویری برقرار میکردیم و دلمون به همین خوش بود. بچه ها هم حسابی تو خونه کلافه شده بودن. اما بازم خدارو شکر حیاط بود و هرروز اونجا بازی میکردن و رنگ افتابو میدیدن.  این کرونای...
19 فروردين 1399